سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمد رضا آراسته - فیروزه
  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/10 :: ساعت 1:23 عصر)

    صبح که تا ظهر کلاس داشتم و درس و مشق. ظهر هم نشستم پای وبلاگ و یه سر این طرف و اون طرف توی وبلاگ بچه ها. اون قدر سرم به اینترنت گرم شد که وقتی به خودم اومدم ساعت شش بود. تا خونه دویدم. خیر سرم افطاری هم دعوت بودم. چشمتون روز بد تقریبا ده دقیقه ای دیر به مهمونی رسیدم. (خودتون که می دونید هر دقیقه دیر به افطار رسیدن یعنی چی؟) افطاری تموم نشده فیلم ها شروع شد. بعد دوتا از فیلم ها رخصت گرفتم که به خونه برگردم. مثلا درس بخونم. درس که نخوندم هیچی اون مهمونی رو هم از دست دادم.

    همه ی این ها صدقه سر وبلاگ بود و وبلاگ نویسی؟ (بخوره توی سرم)

    ***

    شما آشنایی، دوستی، رفیقی کسی رو سراغ ندارید که آدم خیلی خوبی باشه. راستش کار ما گیر یه قرنیه است. البته قیمت رو هم نمی شکنیم ها. هر چی باشه با قرض و قوله جورش می کنیم. فکرش رو بکن یه خورده پول می دی (چن صد هزار تومن) بعد هر کسی رو که نگاهش می کنی می فهمی چه جور آدمیه. اولا دیگه لازم نیست پول باغ وحش بدی بری حیوون نگاه کنی. همین طور توی خیابون که می ری حیوون می بینی (توی خارج ها وگر نه این جا که همه خوبن و اهل ثواب) تازه می تونی به سازمان های امنیتی هم کمک اطلاعاتی کنی دیگه توی بازجویی ها اگه کسی دروغ بگه فوری می فهمی و طرف لو می ره. کلی به نفع کشور هم هست.

    حالا خداییش کسی رو سراغ ندارین!




  • محمد رضا آراسته ( یکشنبه 85/7/9 :: ساعت 12:3 عصر)

    دیشب رفتم فیلم ابراهیم خلیل الله رو دیدم. جالب بود. به دیدنش می ارزه. اگه هم نرید خیلی چیزی رو از دست نمی دید. فیلم محصول شبکه دوم سیما است. در اصل یه سریاله که از این طرف و اون طرفش زدن شده یه فیلم سینمایی 2 ساعته. تا چن وقت دیگه هم سریالش از تلوزیون پخش میشه. مریم مقدس که یادتون هست یه چیزی توی همون مایه ها. بین خودمون هم بمونه دکور فیلم مال مریم مقدسه.

    ***

    این روزها مردم مهربون تر می شن. وقتی فکرش رو می کنم می بینم مردم ما دنبال بهونه ان برای خوب بودن. یکی رو دیدم رفته بود نونوایی و توی خلوتی نونوایی یه عالمه نون سنگک گرفته بود. بعد قبل افطار نون ها رو بین مردم پخش می کرد. یکی دیگه دیگ آش گذاشته بود و توی سطل های یه بار مصرف آش رشته دست مردم می داد. مردم هم صف وا میستادن و یه سطل کوچیک آش می گرفتن و می رفتن. سفره ی هیچ کدوم از اون هایی که واسه آش توی صف واستاده بودن بدون اون سطل کوچیک خالی نمی موند اما ... 

    وقتی یه کاسه شله زرد یا یه سطل آش نذری بهت می دن هر قدر هم که کم و کوچیک باشه اما بازم همون قدر تشکر می کنی که وقتی مادرت سر سفره یه بشقاب پر غدا جلوت می ذاره.

    راز این غذاهای نذری رو خدا می دونه و اونی که پای دیگ زبون روزه عرق ریخته.

    نذرشون قبول...  




  • محمد رضا آراسته ( شنبه 85/7/8 :: ساعت 12:37 عصر)

    تا ماه رمضان و محرم نشده پی کار خودمونیم. بوی این دو تا ماه که بلند می شه تغییر می کنیم. نه ما که همه چیز عوض می شه. تلوزیون و کوچه و خیابون و حتی خونه هامون. ماه رمضان که می شه یکهو و یکدفعه همه ی شبکه های تلوزیون فیلم های مذهبی (مثلا!) می سازن اونم پشت سر هم. هر کانالی رو که می زنی یا یکی قرآن می خونه یا یه آخوندی داره سخنرانی می کنه یا مناجات و دعا و ... پخش می کنه. کلیپ هایی که می سازن همه مال امام زمان می شه و خدا و پیغمبر.

    مردم یادشون می یاد که ای بابا می شه به بقیه خیر رسوند و نذر و نیاز کرد. یادشون میاد که می شه به بهانه ی یه لقمه غذا به دوست و آشنا و فامیل سر زد.

    خلاصه این که مسیحی شدیم اساسی. مثل اون ها که یک شنبه ها یادشون می یاد باید کلیسا برن ما هم خدا و پیغمبر مون رو توی ماه رمضان و محرم پیدا می کنیم.




  • محمد رضا آراسته ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 12:43 عصر)

    این چن وقته درگیر یه دعوا بودم. یه دعوای حسابی بین من و اینترنت و کامپیوتر. این که آخر دعوا چی شد مهم نیست. مهم اینه که من الان این جام و می نویسم و وبلاگم دوباره راه افتاده. خلاصه بابت این غیبت طولانی عذر می خوام. امیدوارم که از این به بعد بتونم جبران کنم.

    ***

    ماه رمصان که می یاد دوباره یه چیز هایی برای ما تکرار می شه. مثل تیک تاک های ساعت دم سحری خوردن. مثل آهنگ  خوش ربنای شجریان و مثل فیلم های دم سفره افطار. فیلم هایی که قبل از این که شروع بشه آخرش رو می دونیم. توی این فیلم ها همیشه یه آدم خیلی بد هست که با یه آدم خیلی خوب دوست می شه و توی سی قسمت تحت تاثیر دوستش کلی متحول می شه.

    کاش عوض شدن آدم ها با بیست دقیقه توی سی قسمت ممکن بود. کاش توی فیلم نامه ی زندگی ما هم یه کارگردانی پیدا بشه که آخر زندگی مون رو با خوبی تموم کنه. کاش!




  • محمد رضا آراسته ( پنج شنبه 85/6/9 :: ساعت 11:15 صبح)

    پس سلام.

    بچه ها می گفتن بدو دنبال موضوع روز برای وبلاگت، خبر داغ بزن، یه چیزی که هیچ کجا پیدا نشه و فقط بشه توی وبلاگ تو سراغش رو گرفت. نمی دونم بچه ها دنبال چی هستن. من چی باید بنویسم که توی هیچ سایت و وبلاگ و روزنامه و نشریه نباشه!    

    اصلا من که نیومدم این جا خبر گذاری راه بندازم که دنبال خبر دست اول باشم. خبر دست اول تویی تو که به خونه ی ما اومدی.

    ***

    دنیا اون قدر بزرگ نیست که خوب و بد با هم توش جا بشن. برای همین هم بین خوب و بد همیشه دعواست. حالا این که پیروز این دعوا کیه، نمیشه از پیش قضاوت کرد. فقط همین رو می دونم که یه وقت هایی بدها پیروز بودن و خوب ها توی سیاه چال قصر اون ها اسیر، و یه وقت هایی خوب ها برنده بودن و پای بد ها توی زنجیر اسارت بوده.

    خوب و بد هیچ کدوم هیچ وقت برای همیشه از بین نمی رن اما مهم اینه که افسار قدرت دست کدوم یکی شون باشه.




    <      1   2   3   4   5