سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمد رضا آراسته - فیروزه
  • محمد رضا آراسته ( شنبه 85/7/22 :: ساعت 1:0 عصر)

     

    می گن زمان حکومت امام علی به یه شهری توی عراق حمله می شه (شهر انبار) و توی این گیر و دار جنگ یه آدم بی دینی خلخال از پای یه زن غیر مسلمون (اما تحت ولایت مسلمین) در میاره. امام علی توی مرکز خلافت که این خبر رو می شنون خطاب به اون هایی که اطرافشون بودن می گن: «اگه کسی این خبر رو بشنوه و از غصه در دم جان بده از طرف من ملامت نمی شه.»

    ما ها خیلی امام علی رو دوست داریم. وقتی بحث ولایت پیش می یاد همچین رگ غیرتمون بالا می زنه که... ، از بهترین جشن های ما جشن عید غدیره و ولادت امام علی، شب های قدر که می شه براش سینه می زنیم و به یاد مسجد کوفه و محرابش گریه می کنیم. ما ها خیلی امام علی رو دوست داریم اما این دوستی ما فقط تا جاییه که لازم نباشه خرجی بکنیم. دوستی ما فقط با نام علیه. کاری نداریم به این که الان امام از ما چه توقعی داره و انتظارش چیه؟ حاضریم برای امام علی هر کاری بکنیم اما اگه پای خرج کردن از آبرو و سرمایه ها مون می رسه دیگه...

    این چن وقته می خوام از یه جایی بنویسم که شبیه همون شهر زمان امام علیه. یه جایی که چن ساله دشمن بهش حمله کرده و نه خلخال که تموم دارایی و ناموسشون رو به غارت برده اما هیچ کس از غصه حتی خم به ابرو هم نیاورده. این چن وقته می خوام از فلسطین بنویسم. از فلسطین.



    نوشته های دیگران ()

  • محمد رضا آراسته ( پنج شنبه 85/7/20 :: ساعت 1:0 عصر)

    آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

    یارب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

    تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

    هر دلی در حلقه ای در ذکر یارب یارب است

    «شعر مال حافظه»

    امشب همه اهل آسمان مهمان زمین اند. امشب تمام فرشتگاه حسرت یه یارب یارب تو را دارند.

    امشب جبراییل مهمان خانه ماست. قدمش را با عطر قرآن و ذکر و تسبیح گل افشان می کنیم.

    امشب خدا منتظر لحظه ای است تا تو را ببخشد. خدا بهانه ای می خواهد برای جاری کردن رحمتش. در این شب لحظه ای هم حتی می تواند آخر قصه ما را تغییر دهد. امشب قلم خدا در دست امام زمان روی کاغذ زندگی ما می چرخد.

    خدایا تقدیر امشب من را رضایت خود قرار ده.

    آمین...

     




  • محمد رضا آراسته ( چهارشنبه 85/7/19 :: ساعت 12:0 صبح)

     

    سر سفره نشسته بودیم. هر طرفش سه چهار نفر و یه طرف هم خالی واسه ی تلوزیون. سفره ی افطار بود و ما هم مهمون یکی از فامیل ها. نیم ساعت اول افطار خوب بود (مگه آدم چقد می خوره که نیم ساعت اولش بخواد خوب باشه یا بد!!!)‏ اما هنوز تیتراژ سریال آخرین گناه شروع نشده بود که همه ی چشم ها برگشت سمت طرف خالی سفره و تا یک ساعت بعد هنوز نگاه ها بر نگشته بود. هم ما صاحب خونه رو فراموش کردیم و هم اون ما رو! هر کس غذاش رو می خورد آروم عقب می رفت و مواظب بود تا حواس بقیه رو از فیلم پرت نکنه. همه افطار خوردن اما سفره تا 1.30 بعد از افطار پهن بود. بعدش هم که دیگه همه دیرشون شده بود و ساعت هاشون رو نگاه می کردن و منتظر بودن تا صاحب خونه میوه و چای بعد غذا رو بیاره تا زودتر بخورن و بلندشن برن که برای فردا کلی کار دارن. صاحب خونه هم آدم وظیفه شناسی بود و وقتی نگاه های همه رو به ساعت هاشون دید بساط چای و میوه رو زود فراهم کرد که مبادا امت دیر به کارهاشون برسن.

    افطاری بابرکتی بود. هم سیر شدیم هم فیلم دیدیم این میون یه دید و بازدیدی هم از فک و فامیل کردیم.

     

    آدم یه خورده که فکر می کنه غصش می گیره. فامیل رو برای این می خوایم که هر چن وقت یه بار سرش خراب شیم و دلی از عزا در بیاریم. ماه رمضون رو برای این می خوایم که به بهانه ی خستگی از زیر کارهامون در بریم و گردن یکی دیگه بندازیم. خدا رو برای این می خوایم که ...

    استغفر الله...

    خدایا توبه...



    نوشته های دیگران ()

  • محمد رضا آراسته ( سه شنبه 85/7/18 :: ساعت 12:58 عصر)

     

    نمی دونم کدوم یکی از شماها می تونه توی خونشون شبکه ی تهران رو ببینه. شب ها یه ساعتی بعد افطار یه برنامه می ذاره که مجریش آقای رشیدیه. هر شب یکی رو دعوت می کنن و بعد کلی حرف و صحبت مهمان یه کمکی واسه ایتام بی سرپرست می کنه و یا علی تا شب بعد.

    اما دیشب...

    اولهای برنامه مجری (همون آقای رشیدی) یه قصه تعریف کرد. گفت: «دیروز یه بنده ی خدایی من رو توی خیابون دید و بعد از کلی سلام و احوال پرسی گفت که آقای فلانی، چن روز پیش من یه روحانی رو سوار ماشین کردم (طرف مسافر کش بوده) و توی مسیر تا سر کوچه رسوندمش اونم از ماشین پیاده شد رفت و من هم رفتم. بعدش توی ماشین یه کیف پول پیدا کردم و فهمیدم که مال همون آقای روحانی هست، حالا چن روزه دنبالش می گردم و همه ی اون کوچه پس کوچه ها رو گشتم تا بلکه پیداش کنم و کیف پولش رو بدم.» تا این جای قصه خیلی رمانتیکه و به درد مجله های زرد می خوره تا از این بنده ی خدا یه الگو بسازن واسه ی همه ی جوون ها. اما از این به بعدش رو گوش کنید: «رشیدی ازش می پرسه که حالا توی کیفه چی بوده؟ پولی چیزی هم توش بوده یا نه؟ طرف هم می گه آره توی کیفه 130.000.000 تومن تراول چک بوده. (مطمئن باشید صفرها رو درست گذاشتم، چن بار شمردمشون). حالا دیشب آقای حسنی اومده بود و اول برنامه اش. می گفت که اگه اون آقای روحانی صداش رو می شنوه بره پولش رو از اون بنده ی خدا بگیره که چن روزه از خواب و خوراک افتاده.

    حالا...

    نتیجه های اخلاقی:

    1. بابا آخوند. آخوند هم آخوندها ی تهران.

    2. اون آخونده احتمالا هم عصر ماموت ها بوده چون تا اون جایی که می دونم شهریه ی یه ماه یه طلبه (بالاترین شهریه ممکن) حدودا 160 - 170 هزار تومنه. خرج خورد و خوراک رو بذارید کنار ببینید این بنده ی خدا چن سال پول جمع کرده!

    3. شبکه تهران با ستاد اموال گمشده ی تاکسی رانی قرار داد همکاری بسته.

    4. عجب آدم سرفه جویی بوده ها 130.000.000 تومن داشته اما ماشین نداشته. (عجب!)

    5. ... (این رو دیگه خودتون بگید!)

     

    والا ما که نفهمیدیم غرض این شبکه تهران چی بوده اما هر چی بوده خیر بوده قطعا قطعا قطعا.




  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 1:23 عصر)

     

    میلاد امام حسن مبارک.

    شرمنده ام اگه بیشتر از این نمی تونم چیزی بنویسم. امروز سرم اساسی شلوغه. شرمنده ی همتونم هستم.

    به جاش یه مژدگونی بدم از چهار شنبه قرار یه اتفاقی توی این وبلاگ بیفته. یه اتفاق خوب. تا چهار شنبه تنهامون نذارین.

    بازم عیدتون مبارک

     

     




  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 12:4 عصر)

    عدالت تعطیل است ، تا اطلاع ثانوی


    نه ، دیگر ساعت دیپلماسی کار نمی کند
    و سازمان ملل سوخته ست
    مثل یک باتری قلمی!
    حتی من فکر می کنم
    که از اهالی کوفه ست
    این کوفی عنان
    و فکر می کنم که یزید
    کسی بوده شبیه پادشاه فلان ...
    بولتون یک ناقص الخلقه ست
    از ترکیب بول
    با نطفه شپش!
    در آزمایشگاه سیاست
    و رایس
    شعبده بازی ست
    دیروز برج های دوقلو زایید
    بروج مشیده
    بروج شیادی!
    دنیا میدان شعبده نیست
    که این چنین بساط تان را پهن کرده اید
    در ساحل مدیترانه
    بازیگران سیرک سیاست
    آقای ساس و خانم رایس
    خانم ایدز و آقای تونی بلر
    دو جنسی جنون گاوی و بوش
    بساط تان را جمع کنید از بیروت و صور و قانا
    دروازه سیرک را باز کردند
    تمساح و گاو و گاوچران
    سوار وزغ شدند و
    به صحنه آمدند
    زمین اگر بر شاخ گاو نگردد هم
    این سازمان ملل حتما
    بر شاخ گاو بنا شده ست!
    نگاه کن!
    در عروسک بچه ها
    جاسوس پنهان شده ست
    در توپ های بازی بچه ها جاسوس
    و در درختی
    که بچه ها تاب بسته اند در قانا
    جاسوس
    تمام شان دنبال کودکی نصرالله اند
    تمام نیل،
    تمام مدیترانه
    پر از صندوق های حادثه است
    و چشم مردم دنیا
    به موج های مدیترانه است
    میدان شعبده بازی گسترده اند
    نگاه کن!
    از عقال حاکمان عرب
    جاسوس و عروسکی زشت بیرون آمد
    عروسک زشت
    شلیک می کند به بچه های قانا
    دو حاکم عرب در نفسش می دمند و
    صحنه پر از جاسوس می شود
    دو حاکم که از پا نفس می کشند و
    با عقال شان فکر می کنند
    تمام شعبده بازان در صحنه اند
    شورای امنیت
    بادمجان می کارد در قانا
    هلو می چیند از چوب خشک هلوکاست
    عروسک زشت
    دو حاکم را
    بدل به دو بوزینه کرده است
    عروسک زشت
    در زهدانش بمب اتم پنهان است
    و موشک لیزری
    هواپیماهای جنگنده را شیر می دهد
    نگاه کن!
    عدالت تعطیل است ، تا اطلاع ثانوی!

    عقرب شده ست سازمان ملل
    و بچه های قانا را عقرب زده ست
    افتاده اند در صحنه و تکان نمی خورند
    حالا عروسک زشت
    عقال حاکمان عرب را
    بر سر گذاشته است و می خندند ،
    عقرب های سازمان ملل.
    و نعش بچه های قانا را
    می زنند به گوساله های مرده
    و عنقریب خواهد مرد
    گوساله بزرگ تل آویو!
    قانا یا هولوکاست؟
    فرشته یا غول؟
    سواران ذوالجناح
    یا دزدان دریای کارائیب؟!
    بازی تمام خواهد شد
    در طوفان اذا وقعت الواقعه ...
    موسی ،
    میدان شعبده بازان را جارو خواهد کرد
    و " قدس ،
    پایتخت آسمان و زمین خواهد شد!*"

    «علی رضا قزوه»
    * این سخن شاعرانه از سید حسن نصرالله است.




  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 12:4 عصر)

    اگه دلتنگ شدید و هوس کردید یه سری به من بزنید می تونین به وبلاگ جدیدم بیایین. قدمتون رو چشم. منتظرتون هستم. عزت زیاد...




  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 12:4 عصر)

    از دفترچه خاطرات یک کودک فلسطینی
     

    او هر شب
    در دفترچه خاطراتش می نویسد
    از گلوله ای که می گذرد از کنار پنجره اش
    از کشته شدن مادرش می نویسد
    از ترس هایش
    از کابوس های شعله ورش
    دخترک فلسطینی
    هر شب در دفترچه خاطراتش می نویسد
    با دردهایش
    کابوس هایش را تسکین می دهد
    دخترک داشت خاطراتش را می نوشت که
    بلودوزرها بر دفترش ریختند و بر خاطراتش!
    حالا دخترک خفته است در زیر خاک
    فراموش شده
    دخترکی که روزی خاطرات ناتمامش را می نوشت
    حالا بر قبرش
    بچه های اسرائیلی بازی می کنند و آواز می خوانند
    بچه هایی که نمی دانند غم فردا یعنی چه !
    و نمی دانند
    جایی که آنان بازی می کنند مصادره شده است
    و ما
    همچنان به حمایت از اسرائیل ادامه می دهیم
    روزی ده میلیون دلار
    و شعار می دهیم
    که همه انسان ها برابر آفریده شده اند
    و دخترک و مادرش را فراموش کرده ایم
    روزی ده میلیون دلار
    به اسرائیل می فرستیم !
    روزی ده میلیون دلار!

    شعری از دکتر لیلا یاغی- شاعره اردنی
    ترجمه از اکبر برخورداری
    ویرایش ادبی از علی رضا قزوه

    «برگرفته از سایت لوح»





  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 12:4 عصر)

    دل آدم یه خونه است. یه خونه ی دربست. فقط به یکی می شه اجارش داد. توی این آشفته

    بازار دنیا هم نمیشه به هر کسی و ناکسی اطمینان کرد. به سر و وضع و تیپ و قیافه هم

    دیگه اعتباری نیست.

    دل آدم یه خونه است. چن تا مشتری هم پاش خوابیدن، یکی میگه نقد بهت می دم، اونم چی

    یه کاری می کنم که حال کنی با این چن روزی که به ما اجارش دادی. یکی می گه دلت

    رو می گیرم و همه چیز بهت می دم، اما باید صبر کنی. باید یه کم صبر کنی تا از توی این

    چهار دیواری دنیا بیای بیرون. باید یه کم بزرگ بشی اون قدر که بتونی بزرگی های این دنیا

    رو ببینی. باید صبر کنی. اولی می گه نقد رو با نسیه عوض نمی کنن. من این خونه رو نقد

    می گیرم. بهت چیز هایی می دم که دیدی و دوستشون داری نه چیز هایی که ندیدی و نمی

    دونی چیه. دومی می گه نقد دنیا رو به نسیه ی آخرت دادن زرنگیه. می گه دنیا تا تهش

    تلخه. تلخ تلخ. مثل یه میوه می مونه که از دور و زیر نور مغازه ی فروشنده قشنگه اما اگه

    خریدیش می بینی که توش پوکه. می بینی که هر چی قشنگی داشته مال توی مغازه بوده، مال

    اون هایی که از پشت ویترین بهش نگاه کردن نه اونی که صاحبشه.

    دل آدم یه خونه است. یه خونه که فقط به یکی می شه اجاره اش داد.




  • محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 12:4 عصر)

    تازگی ها یه نمایشگاه زدن از تابلو نقاشی های بسم الله.

    فکر می کنی بسم الله رو چن جور می شه نوشت؟

    ...

    خدا رو چی؟




    <      1   2   3   4   5      >